بخش ششم:در عرصه تهاجم فرهنگی | |
با خاموش شدن صدای غرش توپها و خمپارهها و غریو مسلسلها در جبهههای نظامی، دشمن که از این طریق طرفی نبسته بود به عرصه فرهنگی روکرد و تهاجمی وسیع و همه جانبه را علیه بنیادهای فکری انقلاب آغاز نمود. دشمن در عرصه این تهاجم یا به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب،حضرتآیتالله خامنهای، در این شبیخون فرهنگی، بیش از هر چیز به روشنفکران تکیه داشت و بدون امداد این جماعت قادر به پیشبرد برنامههای خود نبود.بعد از تهاجم نظامی، جریان روشنفکری وابسته، قویترین جریانی بود که میتوانست توطئه وسیعی را از خارجی و داخل علیه بنیادهای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی آغاز کند. هشت سال جدال بیوقفه در عرصه دفاع مقدس موجب توقف این جریان شده بود و روشنفکرانی که پرچم اسلاف خویش را در همسو کردن مردم با تاریخ و تمدن غرب به دوش میکشیدند، یا در سکوت و خلوت به انتظار فراهم شدن فرصت نشسته یا به پناهندگی در کشورهای غربی درآمده بودند بر همین اساس فراهم آوردن امکان بازسازی و تجمع دوباره نیروها و سازمانها و بنیادهای فرهنگی جریان روشنفکری وابسه و حمایت وهدایت مجامع متمایل به غرب در دستور کار کارگزاران جریان جهانی سلطه قرار گرفت. |
بخش ششم:در عرصه تهاجم فرهنگی | |
با خاموش شدن صدای غرش توپها و خمپارهها و غریو مسلسلها در جبهههای نظامی، دشمن که از این طریق طرفی نبسته بود به عرصه فرهنگی روکرد و تهاجمی وسیع و همه جانبه را علیه بنیادهای فکری انقلاب آغاز نمود. دشمن در عرصه این تهاجم یا به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب،حضرتآیتالله خامنهای، در این شبیخون فرهنگی، بیش از هر چیز به روشنفکران تکیه داشت و بدون امداد این جماعت قادر به پیشبرد برنامههای خود نبود.بعد از تهاجم نظامی، جریان روشنفکری وابسته، قویترین جریانی بود که میتوانست توطئه وسیعی را از خارجی و داخل علیه بنیادهای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی آغاز کند. هشت سال جدال بیوقفه در عرصه دفاع مقدس موجب توقف این جریان شده بود و روشنفکرانی که پرچم اسلاف خویش را در همسو کردن مردم با تاریخ و تمدن غرب به دوش میکشیدند، یا در سکوت و خلوت به انتظار فراهم شدن فرصت نشسته یا به پناهندگی در کشورهای غربی درآمده بودند بر همین اساس فراهم آوردن امکان بازسازی و تجمع دوباره نیروها و سازمانها و بنیادهای فرهنگی جریان روشنفکری وابسه و حمایت وهدایت مجامع متمایل به غرب در دستور کار کارگزاران جریان جهانی سلطه قرار گرفت. احمدشاملو یکی از نخستین افراد جریان روشنفکری بود که با این فراخوان امپریالیستی پاسخ مثبت داد و با تمام وجود تلاش در راه تحقق اهداف استعماری غرب را آغاز کرد. سوابق همکاری او با نهادها و جریانهای استکباری غرب در روزگار اقتدار محمدرضا پهلوی و تلاش وی در راه انتشار کتاب جمعه در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی ـ که با هدف ایجاد یک مرکز و پایگاه برای گردهم آمدن روشنفکران معاند و مخالف با انقلاب اسلامی انجام میشد ـ همه و همه نشان از همسویی و همگامی او با قدرتهای بیگانه داشت.از این روی رسانههای غربی و رادیوهای بیگانه بار دیگر بر روی وی و سایر دوستانش سرمایهگذاری کرند و با فراهم آوردن فرصتهای لازم، مانور پیرامون عملکرد این جریان فرهنگی را آغاز نمودند. از این زمان به بعد است که احمد شاملو و دیگر همراهانش را در صف چهرهها و شخصیتهای اعزامی به سفرهای خارج از کشور میبینیم و نامشان را در لیست سخنرانان علمی و دانشگاهی مییابیم و یا یک بنیاد به اصطلاح فرهنگی جایزه ویژه خویش را به او اعطاء میکند و اخبار مربوط به آن با آب و تاب در رسانههای صهیونیستی و نشریات ضد انقلابی درج میشود و برخی مجلات وابسه به این محافل خود چاپ میکنند. به نمونهای از اینگونه تحریکات و اینگونه جوایز خلقالساعه و یا سفارشی توجه کنید:«جایزه ادبی بینالمللی نویسندگان آزاده، امسال به احمد شاملو، شاعر و نویسنده ایرانی تعلق گرفت و در تاریخ 11 ژانویه 1991 به او تقدیم شد. این جایزه همه ساله از سوی بنیاد آزادی بیان به نویسندگان آزاداندیش اهدا میشود...»(1)کارگزاران امپریالیستی در راستای برنامه شخصیت پردازی و اعتبار بخشیدن به احمد شاملو، دامنه تبلغیات در این مورد را وسعت میدهند و احمد شاملو را به دروغ کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبی معرفی مینمایند.اعطای جوایز ادبی و هنری به روشنفکران و طرح پی در پی اسم و رسم آنان در مطبوعات و محافل غربی بدین جهت صورت میگرفت که ضمن تقویت این جریان در ایران، و رخنه در روح و جان جوانان بیخبر از همه جا، نهال تفکر معنوی و اندیشه اسلامی را از درون بپوسانند. به هر حال شاملو بدن نگرانی از غم نان و نگرانی از فراد، از این کشور به آن کشور و از اروپا به آمریکا میرود و همواره موجی از تبلیغات مبالغهآمیز او را همراهی میکند. به یک نمونه از این نوع تبلیغات مبالغهآمیز توجه فرمایید:«احمد شاملو شاعر برجسته ما و همسفر فرزانه او آیدا در ماه اردیبهشت امریکا را ترک میکنند. این سفری پربار برای احمد شاملو و آیدا بود و شاید هیچگاه نه احمد شاملو و نه آیدا و نه مردم این سفر را که پیآمد بسیار داشت، از خاطر نبردند. احمد شاملو تکیه گاه مردم ایران است و سیاستگران ایرانی باید حرمت شاعر بزرگی را که چشم و چراغ دل مردم ایران است، نگهدارند...»(2) در این خبر سعی میشود که یک شاعر آلوده به انواع ابتذالات و کاملاً غربزده را تکیهگاه مردم ایران بنامند و سپس برای مسئولین ایرانی رهنمود صادر میفرمایند که حرمت این چشم و چراغ و دل ملت ایران را نگهدارند.سفر شاملو به اتریش نمونه دیگری از سفرهای تبیلغاتی و نمونهای از تلاش محافل استکباری در راه شخصیتپردازی از اوست. کوشش برای اینکه از شاملو یک هنرمند برتر و به اصطلاح «سوپراستار» بسازند و جوانان نوخاسته و فاقد تجربیات عینی و عملی این آب و خاک را به دنباله روی از او تشویق کنند.شاملو و همسرش آیدا پس از اقامتی طولانی به اتریش میروند و یک هفته در این کشور اقامت میکنند و میزبان آنان، ظاهراً مهدی اخوان لنگرودی شاعر نوپردازی است که گویا اینک در شهروین به تجارت فرش مشغول است. کارگزاران تبلیغاتی در داخل کشور برای اینکه در عرصه این شخصیتپردازی کاذب به حداکثر بهرهبرداری برسند، ماجرای این سفر و جزئیات اقامت شاملو در اتریش را در کتابی گرد آوردند و چندی قبل توسط یکی از ناشران داخلی انتشار دادند. این کتاب ظاهراً به قلم مهدی اخوان لنگرودی است. اما برخی از اهالی قلم و آنان که با شیوههای نگارش شاملو آشنایی دارند، بر این باورند که این کتاب را خود شاملو نوشته و یا نوشته اخوان لنگرودی بازنویسی کرده است.به طور کلی اگردر زندگی احمد شاملو دقت کنیم میبینیم که همواره او از حمایت رسانههای وابسته به بیگانه در خارج و برخی غربزدگان داخل کشور برخوردار بوده است و همیشه اینگونه رسانهها میکوشند تا از شاملو یک «قهرمان» بسازند. این جریان میکوشد تا در همه جا شایع سازد که احمد شاملو شدیداً تحت نظر است و آزادی هیچگونه فعالیت فرهنگی و اجتماعی را ندارد. در حالی که او از نهایت آزادیها در این سرزمین برخوردار است. مطبوعات داخلی با درج اخبار و گزارشهایی پیرامون فعالیتها و سفرهای وی به خارج وداخل کشور مطالبی را به چاپ میرسانند و مجموعه شعر و نوار کاست اشعارش را به بازار عرضه مینمایند، و اخیراً برخی از اشعار و ترانههای خود را به قیمتهای گزاف به آهنگسازان فروخته و سرودهایی با اشعار او مرتباً از صدا و سیما پخش میشود و در شرایطی که وی و برخی از نشریات هواداروی دم از محدودیت حضور او در عرصه فرهنگ میزنند نشریات دولتی نیز با بذل و بخشش به تجلیل یکسویه از وی میپردازند، به طور مثال هفتهنامه ایران جوان زیرمجموعه روزنامه ایران وخبرگزاری جمهوری اسلامی ایران یک صفحه کامل خود را به تجلیل از کتاب جدید وی اختصاص میدهد و مینویسد:«متبرک باد نام تو ... ما با روشنایی که شاعر به چشممان داده است، دوره می کنیم شب را و روز را و هر بار تازه میشویم به جادوی شعر او که «بامداد» شعر ایران است تا همیشه...»(3) در اردیبهشت ماه سال 1378 سفیر سوئد در تهران در گفتو گویی اختصاصی با گروه ادب و هنر روزنامه نشاط اعلام کرد، جایزه «استیگ داگرمن» به احمد شاملواعطاء می شود.(4) این خبررا روزنامه های دولتی از جمله روزنامه دولتی ایران درکنارچاپ عکس بزرگی ازشاملو ، در صفحه اول خود به چاپ رساند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ماهنامه دنیای سخن،شماره 39،مورخ اسفندماه 1369،ص 18. 2 نشریه ضدانقلابی سیمرغ چاپ امریکا،شماره 21،سال 1370. 3 مجله ایران جوان،مورخ 20/1/1377 وروزنامه خرداد،مورخ 1/4/1378. 4 هفته نامه نیمروز،چاپ خارج از کشور،شماره 535،مورخ 24/2/1378. |
بخش هفتم:نظرات شاملو درباره فردوسی |
بخش هشتم:نظرات شاملو درباره حافظ |
بخش نهم:جلوگیری از فراموشی | |
کارگزاران امپریالیستی برای گرم نگهداشتن تنور تهاجم فرهنگی به افراد و عناصری چون احمد شاملو محتاجند. آنان برای اینکه او را از ورطه فراموشی برهانند، هر روز و هر هفته نغمه تازهای ساز میکنند و با طراحی برنامههای تبلیغاتی ویژهای سعی در مطرح نگهداشتن وی دارند، از جمله این ترفندها میتوان به جوایز بیادها و دانشگاهای غربی اشاره کرد که بیدریغ نثار این شاعر فرهیخته!! و مردمی میشود و نشریات داخلی نیز اخبار این اقدامات را با آب و تاب منتشر میسازند. از جمله اینگونه اقدامات میتوان به اعطای جایزه «داگرمن» سوئد(1) و مراسم تجلیل دانشگاه هاروارد از احمد شاملو اشاره کرد.(2) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 هفته نامه نیمروز،چاپ لندن،مورخ 24/2/1378. 2 روزنامه ازاد،مورخ 19/7/1378. |
در سال 1350، در حاشیه کنگره جهانی حافظ و سعدی در شیراز، شاملو طی یک گفتو گوی با خبرنگار روزنامه کیهان میگوید:«... عظمت حافظ در طرز تفکر اوست، ... من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» میدانم،در این صورت اگر در پارهای از ابیاتش میبینم که خطاب به زاهد میگوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق کرده، شک نیست میخواهد منطبق جبری آن حضرت را گرزوار به کلهاش بکوبد...»(1) او سالها پیش در مصاحبه با مجله فردوسی حافظ را در شمار شعرای ضعیف ارزیابی کرده و او را از متوسط شاعران محدودهتر دانسته بود:« افق او ]حافظ[ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده است... شاید بتوان ادعا کرد که میتوان در پرمایهترین اشعار شاعری چون «البوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمیتوان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»(2) احمد شاملو، شاعر بزرگ حافظ شیرازی را هم در خدمت کسب شهرت برای خود میگیرد و با تصحیح عزلیات حافظ و انتشار آن میکوشد تا برای مدتی خود را مطرح سازد و نام خود را بر سرزبانها بیندازد.انتشار مجموعه غزلیات حافظ به تصحیح احمدشاملو، موجب حرف و حدیث فراوان در میان اساتید ادبیات فارسی و حافظ شناسان و هر یک از آنان به طریقی نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ که از آن میان پاسخ استاد شهید مرتضی مطهری پیش از همه قابل تعمق و توجه بوده استاد مطهری با صراحت به ناتوانی شاملو در شناخت حافظ اشاره کرد و طی مقالهای نوشت:«... ماتریالیستهای ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زدهاند. این تشیثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را میرساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیتها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیتهای مورد احترام, اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسانالغیب خواجه شمسنالدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمهای بر آن نوشته است. مقدمه خود را چنین آغاز میکند: «به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگوکه در تاریکترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده ستاخیز را انکار میکند، خدا را عشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و دستافشان میگذرد که: این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی. وین دفتر بیمعنی، غرق میناب اولی. یا تسخر زنان می پرسد: چو طفلان تا کیای زاهد فریبی به سیب بوستان وبوی شیرم(3) و یا آشکارا به باور نداشن مواعید مذهبی اقرار میکند که ... من امروزم بهشت نقد حاصل میشود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ به راستی کیست این مرد عجیب که با اینهمه، حتی در خانه قشریترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه مینهند، به طهارت دست به سویش نمیبرند و چون به دست گرفتند، همچون کتاب آسمانی میبوسند و به پشیبانی میگذارند، سروش غیبش میدانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را تمام بدو میسپارند. کیست این مرد کافر که چنین به حرمت در صف اولیاء الهیاش مینشانند؟...»(4) شهید مطهری در ادامه میگوید: «من اضافه میکنم: کیست این مرد که با اینهمه کفرگوییها و انکارها و بیاعتقادیها، همشاگردیش در درس خواجهقوامالدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمعآوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحومالشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائفالروحاثیه، مخزن المعارف السجانیه یاد میکند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمعآوری دیوانش را چنین توضیح میدهد که به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب وتجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت. ... به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را انکار میکند و از طرفی دیگر میگوید: زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی این کیست که از یک طرف رستاخیز را انکار میکند و از طرف دیگر انسان را به گونهای دیگر میبیند. دل را «جامجم» و «گوهری که ازکان جهان دگر» است. قطرهای که «خیال حوصله بحر میپزد.» «پادشاه صدرهنشین» میخواند و به انسان قبلالدنیا» و «انسان بعدالدنیا» معتقد است؟ دنیا را کشتراز از جهانی دگر معرفی میکند و دغدغه «نامه سیاه» دارد و تن را غباری میداند که غبار چهره جانش شده است. سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد. گوهر جام جم کان جهانی دگر است تو تمنا زگل کوزه گران میداری؟ حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چومن خوشالحانیست روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم از نامه سیاه نترسم که روز حشر با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم.(5) استاد مطهری سپس با صراحت به فقر دانش افرادی چون احمد شاملو و اینکه اینگونه افراد شناخت درستی از عرفان ندارند اشاره میکند و میافزاید: «این کافر کیست که از طرف مطابق تحقیق عمیق و کشف بزرگ شاعر سترگ معاصر!!! در بی اعتقادی کامل به سر میبرده و همه چیز را نفی وانکار میکرده و از طرف دیگر، در طول شش قرن مردم فارسی زبان دانا و بیسواد او را در ردیف اولیاء ا... شمردهاند و خودش هم جا و بیجا سخن از معاد و انسان ماورایی آورده است ما که کشف این شاعر بزرگ معاصر را نمیتوانیم نادیده بگیریم، پس معما را چگونه حل کنیم؟ من حقیقتاً نمیدانم که آیا واقعاً این آقایان نمیفهمند یا خود را به نفهمی میزنند؟ مقصودم این است که آیا اینها نمیفهمند که حافظ را نمیفهمند ویا میفهمند که نمیفهمند ولی خود را به نفهمی میزنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه میسر است که فرهنگ حافظ را بشناسند و برای شناخت فرهنگ حافظ، لااقل باید عرفان اسلامی را بشناسند و با زبان این عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از اینکه مانند هر علم دیگر اصلاحاتی مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است. خود عرفا در بعضی کتب خود، کلید این رمزها را به دست دادهاند. با اشنایی با کلید رمزها، بسیاری از ابهامات رفع میشود.اینجا به عنوان مثال موضوعی را طرح میکنیم که با اشعاری که شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط میشود و آن موضوع «دم» یا «وقت» است. عرفا و در این جهت حکماء نیز با آنها هم عقیدهاند ـ معتقدند که انسان تا در این جهان است، باید مراتب و مراحل آن جهان را طی کند... محال است که انسان در این جهان چشم حقیقت بینش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله» درقرآن کریم آمده باید در این جهان تحصیل گردد.» اگر حافظ میگوید: من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم چنین منظوری دارد و با اشعار دیگرش منافات ندارد. بعضی پنداشتهاند که حافظ تناقضگویی میکند و یا یک دوره از عمرش یک جور عقیده داشته و در دوره دیگر جور دیگر و یک گردش 180 درجهای زده است.بعضی دیگر پا را از اینهم بالاتر گذاشته ومدعی شدهاند که حافظ در هر شبانه روز یک بار تغییر عقیده میداده است. سرشب به عیش و نوش و بادهگساری و شاهد بازی مشغول بوده و سحرگاه یکسره به دعا و نیاز و نیایش و توبه میپرداخته است. چون به همان اندازه که درباره باده وساده سخن گفته است، از سحرخیزی و گریه سخری نیز سخن گفته است.من نمیدانم کسانی که مفهوم عیش حافظ را به خوشباشی و به اصطلاح اپیکوریسم توجیه میکنند، این بیت را چگونه تفسیر میکنند. نمیبینم نشاط عیش درکس نه درمان دلی نه درد دینی «...دم» یا «وقت» که عارف باید آن را مغتنم شمارد تنها این نیست که کار امروز به فردا نیفکند، بلکه هر سالکی در ر درجه و مرتبه ای که هست، «وقت» و «دم» مخصوص به خود دارد، حافظ میگوید: من اگر باده خورم ورنه چه کارم باکس حافظ راز خود و «عارف وقت» خویشم. «... جای بسی تأسف است که مردی آنچنان این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمیبندند...»(6)مطلبی نیز از بهاءالدین خرمشاهی در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره حافظ «حافظ شیرازی» ارائه شده است که قابل توجه است. ایشان مینویسد: «... معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشه است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟ التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازهای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که گمان میکنم چنین حدس اخیر صائب تر باشد... بیروشی و آسانگیری شاملو در این کار، حیرتانگیز است...»(7) خرمشاهی پس از استدلال نتیجه میگیرد که:«... اگر به شیوه شاملو یا فرزاد رأی خودمان را مبنای سنجش قرار دهیم این شبهه در میان خواهد آمد که ممکن است که دایه مهربانتر از مادر بشویم و چنان ترتیب و منطقی به ابیات فلان غزل بدهیم که روح حافظ از آن خبر نداشته باشد...»(8) مسعود بهنود نیز در پی چاپ «حافظ شیرازی» مصاحبهای با شاملو دارد که در روزنامه کیهان به چاپ رسیده است. وی در این گفتو گو خود به پرسشی که طرح میکند پاسخ میگوید و در بیان محق دانستن شاملو و ویژگی بارزش به سبب دخل و تصرف در اشعار حافظ مینویسد:«... آنجا سئوالی دیگر نیز پیش میآید؛ «اگر کسی چنین کند، یعنی حضور دادن استنباطهای شاعرانه را در حافظ رایج کنیم، آنوقت است که ادامه مییابد و ...» و پاسخ خود من به این سئوال این است که: «هر کس شاملو نیست. شاملو سخنشناس است... تعصب نیست، برداشتهای درستی از حافظ دارد..»(9) درباره کتاب «حافظ شیرازی» ایرج پزشکزاد معتقد است که:«... به تصدیق دوست و دشمن، در طول هفتقرن، هیچ دشمن خونخواری چنین تطاولی به حافظ نکرده است. نمیدانم شاملو به عظمت خرابکاری خود شعور کافی دارد یا نه و آیا این قضاوت دوست شاعرش، نعمت میرزازاده را که میگوید: «حافظ شاملو یک شرمساری ملی است» را شنیده است یا نه؟...»(10)فریدون تنکابنی در نگاهی به نوشته آقای شاملو درباره حافظ مصحح دکتر خانلری نیز مینویسد:«... اینجا هم اشکال کار آقای شاملو همان اشکال همیشگی است. یعنی معنی کردن شعر حافظ با مفاهیم و معانی امروزی...»(11) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 روزنامه کیهان،مورخ 2/2/1350. 2 مجله فردوسی،شماره 757،مورخ 13/1/1345. 3 به سیب بوستان وشهدوشیرم(نسخه دکترغنی وعلامه قزوینی). 4 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 42-41. 5 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 46-43. 6 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 50-47. 7 بهاءالدین خرمشاهی،ذهن وزبان حافظ،نشرنو،چاپ دوم،1362. 8 همان. 9 روزنامه کیهان،مورخ 27/3/1355. 10 ایرج پزشکزاد،مجله علم وجامعه،چاپ خارج از کشور،به نقل ازماهنامه ارش،چاپ خارج ازکشور،شماره 6،مورخ 6 /4/1370. 11 همان.
|
سال 1369 به دعوت «مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران» ـ سیرا (CIRA) ـ جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا منعقد گردید که هدف ظاهری آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. در این جلسات عمدتاً روشنفکران معاند و سکولار همچون هما ناطق، محمد عنایت و ... سخنرانی داشتند. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود، که وی با ایراد سخنانی جنجالی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی درباره خود دامن زد.(1) صحبتهای شاملو فیالبداهه بود و حاضران در جلسه نوشتهاند که او گفت:«برای مبارزه با جهل وتعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کردهایم. شاهنامه پر از جعل واقعیتهاست ... فردوسی، همنژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کرده است عبارت است از دفاع از طبق و گروه خودش...»(2) این سخنان واکنشهای افراد زیادی را علیه شاملو برانگیخت که به مواردی اشاره میکنیم. هفتهنامه نیمروز با اشاره به جنجالی که شاملو به خاطر استهزا و هتک حکیم ابوالقاسم فردوسی آفرید، نوشت:«... شاملو در سفر گذشته در برکلی ضمن سخنانی با استناد به حرفهای دوستش علی حصوری، به حکیم فردوسی حمله کرد و ضحاک را که فردوسی از او ]او را[به خاطر بیعدالتیها و حقکشیهایش در شاهنامه شدیداً مورد انتقاد قرار داده است، به سختی ستود...»(3) حسن شهباز ـ جاسوس بازنشسته امریکا و رئیس سابق کلوپ روتاری رنچو لوسآنجلس ـ شاملو را شاعری معرفی کرد که آرمانهای سیاسیاش همه جهات شاعرانهاش را تحتالشعاع خود قرار داده و گفت:«... موضوعی که موجب شگفتی است پیورزی پژوهشگر متعهد در تحمیل عقاید مارکسیستی است. آقای احمد شاملو به کاربردن واژههای توهینآمیز ر روانه میدارند و از اهانت به مقدسات یک جامعه خودداری نمیکنند. برای این که از عقایئ اشتراکی خود حمایت کنند...»(4) مهدی اخوان ثالث نیز در واکنش به این سخنان، در یک جلسه شعر خوانی در پاریس گفت: «... میگوید کاوه لمپن بوده، حالا بوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار «لمپنها» بودی! کجای کاری بچه؟ مطرح بودن به هر قیمتی؟ آخر یعنی چه؟...»(5) و نشریه دیگری در خارج از کشور نوشت:«... اخوی احمدخان شاملو ـ متخلص به الف. بامداد ـ هم که از دیرباز خود را کارشناس ادب و فرهنگ ایران دانستهاند و اخیراً هم به میمنت و مبارکی وارد جمع مورخان و جامعهشناسان صاحب فتوی درآمدهآند، فیالواقع جزو «ناشی»هایی نیستند که سرنا را از سرگشادش میزنند... فقط میپردازیم به عناد بیپایه ایشان با شعر و ادب کلاسیک ایران و اخیراً کینهورزی او با تاریخ ما...»(6) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 هفته نامه نیمروز،چاپ خارج از کشور،شماره 62،مورخ 21/2/1369،متن سخنرانی شاملو ص 8. 2 کیهان سلطنت طلب،چاپ لندن،شماره 299،مورخ 6/2/1369.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی
|